English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6776 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
semi official U نیمه رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
black tie U کت نیمه رسمی مردانه
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
formmal U رسمی
solemn U رسمی
official U رسمی
formal U رسمی
orthodox U رسمی
institutional U رسمی
insignia U مدال رسمی
officiating U مقام رسمی
missives U نامه رسمی
protest U واخواست رسمی
officiates U مقام رسمی
officiated U مقام رسمی
insignia U نشان رسمی
missive U نامه رسمی
careering U دوره رسمی
careers U دوره رسمی
career U دوره رسمی
official U عالیرتبه رسمی
official U موثق و رسمی
careered U دوره رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
insigne U نشان رسمی
officious U غیر رسمی
unofficial U غیر رسمی
formalizing U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
formalised U رسمی کردن
placards U پروانه رسمی
placard U پروانه رسمی
audiences U ملاقات رسمی
informal U غیر رسمی
tuxedos U لباس رسمی
tuxedo U لباس رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
talking to U سرزنش رسمی
noting U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
note U نامه رسمی
officials U مقامات رسمی
protest U اعتراض رسمی
smallage U کرفس رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
officialize U رسمی کردن
official religion U دین رسمی
official receipt U رسید رسمی
official rate U نرخ رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
official language U زبان رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
public submission U مناقصه رسمی
solemn form U طریقه رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
standard time U زمان رسمی
state religion U مذهب رسمی
statute mile U مایل رسمی
tux U لباس رسمی
vestment U لباس رسمی
card-carrying U عضو رسمی
throwaway U غیر رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
semi officially U بطورنیم رسمی
official deed U سند رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
driss uniform U لباس رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
contracts under seal U عقد رسمی
communique U ابلاغ رسمی
cognizance U اخطار رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
official receiver U اعتصاب رسمی
protests U اعتراض رسمی
protests U واخواست رسمی
protesting U اعتراض رسمی
protesting U واخواست رسمی
protested U اعتراض رسمی
extra official U غیر رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
formal education U اموزش رسمی
official channels U طرق رسمی
official channels U مجاری رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official document U سند رسمی
noterial document U سند رسمی
nonformal U غیر رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
legalization U شناسایی رسمی
intrant U ورود رسمی
insigne U مدال رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
formal review U بررسی رسمی
formal review U سان رسمی
formal group U گروه رسمی
protested U واخواست رسمی
return U گزارش رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
reprimanded U توبیخ رسمی
reprimanding U توبیخ رسمی
positioned U شغل رسمی
returned U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
returns U گزارش رسمی
position U شغل رسمی
function U ایین رسمی
functioned U ایین رسمی
officiate U مقام رسمی
reprimands U توبیخ رسمی
audience U ملاقات رسمی
functions U ایین رسمی
communique U اطلاعیه رسمی یااداری
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
dress uniform U لباس رسمی نظامی
canonicals U لباس رسمی روحانیون
canonical dress U لباس رسمی روحانیون
Thai U زبان رسمی تایلند
Thais U زبان رسمی تایلند
registries U دفترخانه رسمی ثبت
registry U دفترخانه رسمی ثبت
irregular U نا منظم غیر رسمی
finery [formal] U جامه رسمی جشن
bank rate of discount U نرخ رسمی تنزیل
reprimanded U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimand U سرزنش وتوبیخ رسمی
memoire U نامه غیر رسمی
legal holiday U تعطیلات رسمی وقانونی
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
landding U کرانه رسمی فرودگاه
intrant U دخول رسمی وقانونی
reprimanding U سرزنش وتوبیخ رسمی
milkweed U پادزهر رسمی استبرق
officially represented U دارای نماینده رسمی
official oath U سوگند قانونی یا رسمی
notary public's office U دفتر اسناد رسمی
notary public U سردفتر اسناد رسمی
notary public U دفتر اسناد رسمی
formalist U شخص زیاد رسمی
notarization U گواهی محضری و رسمی
nonformal education U اموزش غیر رسمی
official visit U بازدید رسمی فرمانده
reprimands U سرزنش وتوبیخ رسمی
gravamen U شکایت رسمی شکوائیه
government house U اقامتگاه رسمی فرماندار
gazette U مجله رسمی روزنامه
plain U غیر رسمی جلگه
plainer U غیر رسمی جلگه
plainest U غیر رسمی جلگه
plains U غیر رسمی جلگه
pro memoria U نامه غیر رسمی
nonformal sector U بخش غیر رسمی
informal sector U بخش غیر رسمی
regulation clothing U لباس رسمی نظامی
notary U سردفتر اسناد رسمی
states U سیاسی رسمی وضع
stated U سیاسی رسمی وضع
state- U سیاسی رسمی وضع
bulletin U اگهی نامه رسمی
bulletin U ابلاغیه رسمی بیانیه
bulletins U اگهی نامه رسمی
notaries U سر دفتر اسناد رسمی
notaries U سردفتر اسناد رسمی
placards U اعلامیه رسمی اعلان
studbook U شناسنامه رسمی اسب
red carpet U تشریفات و احترامات رسمی
stating U سیاسی رسمی وضع
requisition U درخواست رسمی کردن
bulletins U ابلاغیه رسمی بیانیه
jury U مقامات رسمی نافر
full dress U بالباس تمام رسمی
Recent search history Forum search
1She is choosing to look at bright side of the situation.
2make the case? به فارسی چی میشه
1چطور هستی
1سلام
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
2crucification
3ترجمه می توانی نیایی
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
0شما هم همین طور
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com